جدول جو
جدول جو

معنی محمول افتادن - جستجوی لغت در جدول جو

محمول افتادن
(شَ کَ دَ)
برده شدن. حمل شدن، حمل شدن. تعبیر شدن: اگر وصف آن راویان چنانکه از دیده باز می گویند نوشته شود، البته بر مبالغه و اغراق محمول افتد. (ظفرنامۀ یزدی ج 2 ص 400)
لغت نامه دهخدا
محمول افتادن
گمان رفتن حمل شدن تعبیر شدن: ... که اگر وصف آن چنانچه راویان از دیده باز میگویند نوشته شود البته بر مبالغه و اغراق محمول افتد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شَ بَ کَ دَ)
شنیده شدن. به گوش آمدن. مسموع شدن. مسموع گردیدن. و رجوع به مسموع شدن و مسموع گردیدن شود، پذیرفته شدن: و اگر در آمدن تعلل نمائی هیچ عذر مسموع نخواهد افتاد. (ظفرنامۀ یزدی چ امیرکبیر ص 372) ، برآورده شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بخشیده شدن، پذیرفته شدن بخشیده شدن (در سخن از بزرگان باحترام استعمال شود) : فی الحمله مامول سلجوقیان قبول و مبذول افتد
فرهنگ لغت هوشیار
شنیده شدن، پذیرفته شدن شنیده شدن، پذیرفته شدن: و اگر در آمدن تعلل نمایی هیچ عذر مسموع نخواهد افتاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقبول افتادن
تصویر مقبول افتادن
پذیرفته شدن، مورد پسند واقع شدن خوشایند گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
شنیده شدن، مسموع شدن، به گوش رسیدن، پذیرفته شدن، مورد قبول قرار گرفتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پذیرفته شدن، مقبول آمدن، پذیرش یافتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد