برده شدن. حمل شدن، حمل شدن. تعبیر شدن: اگر وصف آن راویان چنانکه از دیده باز می گویند نوشته شود، البته بر مبالغه و اغراق محمول افتد. (ظفرنامۀ یزدی ج 2 ص 400)
برده شدن. حمل شدن، حمل شدن. تعبیر شدن: اگر وصف آن راویان چنانکه از دیده باز می گویند نوشته شود، البته بر مبالغه و اغراق محمول افتد. (ظفرنامۀ یزدی ج 2 ص 400)
شنیده شدن. به گوش آمدن. مسموع شدن. مسموع گردیدن. و رجوع به مسموع شدن و مسموع گردیدن شود، پذیرفته شدن: و اگر در آمدن تعلل نمائی هیچ عذر مسموع نخواهد افتاد. (ظفرنامۀ یزدی چ امیرکبیر ص 372) ، برآورده شدن. (ناظم الاطباء)
شنیده شدن. به گوش آمدن. مسموع شدن. مسموع گردیدن. و رجوع به مسموع شدن و مسموع گردیدن شود، پذیرفته شدن: و اگر در آمدن تعلل نمائی هیچ عذر مسموع نخواهد افتاد. (ظفرنامۀ یزدی چ امیرکبیر ص 372) ، برآورده شدن. (ناظم الاطباء)